سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایده های نوین
 

بازدید امروز: 919
بازدید دیروز: 34
کل بازدیدها: 748805

نوشته شده در تاریخ شنبه 90/10/3 توسط بهروزجلفایی

بسته بندی های منحصر به فرد

 


 

بسته بندی آب، با تقلید از لوله آزمایش

با خرید این محصول یک دمبل 5 کیلوگرمی هم خواهید داشت.

شیشه ای جالب و عجیب

برای رسیدن به بطری باید شکلات اطراف آن را با چکش بشکنید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بسته بندی شیر، پاکت آن کاملا با محیط زیست سازگار است، حتی برای رنگ چاپ شده روی آن از رنگهای گیاهی استفاده شده، جنس پاکت هم از کاغذی است که از خمیر باگاس نیشکر تولید شده است. (به تفاله گیاه نیشکر پس از گرفتن شکر آن، باگاس گفته می شود)

 

 

 

بسته بندی آدامس

طراحی فلفل پاش و نمکدان با الهام از باتری

 

بسته بندی هدفون

بسته بندی ذرت بو داده

 

 

 

 

بسته بندی مانند لامپ

دو نی مارپیچ دور بطری وجود دارد که هر کدام نوشیدنی جداگانه ای دارند، میتوان آنها را با هم نوشید و یا به صورت جداگانه.

برای روکش آن از یک کفش استفاده شده است.

بسته بندی آب معدنی، در پایین بطری یک قله را میبینیم.

 

بسته بندی آبمیوه موز، شکل پاکت شبیه به پوست موز است.

 

 

 

روی بطری جایی برای انگشتان در نظر گرفته شده که آن را بسیار خوش دست کرده است.



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/10/1 توسط بهروزجلفایی

شکست های معروف

 


 

از دفتر روزنامه ای که در آن مشغول به کار بود اخراج شد چرا که رئیسش فکر میکرد تخیل خلاقیت و ایده های خوب ندارد



والت دیزنی: موسس شهر بازی دیزنی لند و شرکت والت دیزنی (آفریننده میکی موس سفید برفی و..) برنده 22 جایزه اسکار


 



 

پس از جدایی از همسر از دست دادن شغل و مرگ مادرش کتابی نوشت که دوازده بار توسط انتشارات مختلف رد شد




جی کی رولینگ نویسنده سری کتابهای هری پاتر : پردرآمد ترین نویسنده تاریخ و برنده عنوان "تاثیر گذار ترین زن بریتانیا"


 


 

معلم مدرسه اش به او گفته بود که زیادی احمق است و هیچ چیز یاد نخواهد گرفت



توماس ادیسون دارنده امتیاز 2500 اختراع که مهم ترین آنها لامپ الکتریکی است

 


 

توسط کمپانی سازنده موسیقی رد شدند چرا که کمپانی از صدا و موسیقی با گیتار آنها خوشش نیامد



گروه بیتلز: تاثیر گذار ترین گروه موسیقی قرن بیستم با فروش جهانی تا 1 میلیارد نسخه از آثار

 


 

تا سن چهار سالگی قادر به حرف زدن نبود اطرافیان او را "فردی غیر اجتماعی با رویاهای احمقانه" میشناختند

 


 

 
آلبرت انیشتن نظریه پرداز نسبیت و برنده جایزه نوبل فیزیک

 


 
در کودکی مورد سو استفاده جنسی قرار گرفت و بعد ها شلغش را به عنوان گزارشگر تلویزیون از دست داد چرا که او را مناسب تلویزیون نمیداستند

 


اپرا وینفری مجری برنامه تلویزیونی اپرا که به مدت 25 سال در 145 کشور مختلف پخش شد
اولین بیلیونر سیاه پوست جهان
 

 

از تیم بسکتبال دبیرستانش اخراج شد و به قول خودش بارها و پشت سر هم شکست خورد

 

 
مایکل جردن بسکتبالیست حرفه ای سابق و معروف با عنوان بهترین بسکتبالیستی که تا به حال بوده است
نگذارید هیچ چیز و هیچ کس جلوی شما را برای رسیدن به موفقیت بگیرد



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/10/1 توسط بهروزجلفایی

اینا فتوشاپی نیستن ، اراده ای هستن!!!!!!!

 


در صورتیکه قادر به دیدن عکسها نیستید ا;ینجا را کلیک کنید



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/10/1 توسط بهروزجلفایی

فکر کردی من کیم؟!

 


زن: میشه کمکم کنی باغچه رو مرتب کنم؟ مرد: تو فکر کردی من باغبونم؟
زن: زیر ظرفشویی آب می‌چکه، میشه درستش کنی؟ مرد: تو فکر کردی من لوله‌کشم؟
زن: لولای در خیلی وقته خرابه، کمک می‌کنی درستش کنم؟ مرد: واقعا که! تو فکر کردی من نجارم؟!
عصری که آقا از سر کار برمی‌گرده خونه، می‌بینه همه چی درست شده! با خوشحالی به زنش میگه: آفرین من می‌دونستم تو خیلی زرنگی!
زن: من درست نکردم که، مرد همسایه درستشون کرد و در عوض ازم خواست یا یه ساندویچ همبرگر بهش بدم یا لبامو!
مرد: حتما تو بهش همبرگر دادی. نه؟!
زن: تو فکر کردی من گارسون رستورانم؟


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/10/1 توسط بهروزجلفایی

یادی از گذشته

 


پیرمرد به زنش گفت بیا یادی از گذشته های دور کنیم من میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بزنیم. پیرزن قبول کرد.
فردا پیرمرد به کافه رفت دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیومد
وقتی برگشت خونه دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه
ازش پرسید چرا گریه میکنی؟
پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:
بابام نذاشت بیام...


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/10/1 توسط بهروزجلفایی

فراموشی !

 


دو تا پیرمرد با هم قدم می زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن.
پیرمرد اول: «من و زنم دیروز به یه رستوران رفتیم که هم خیلی شیک و تر تمیز و با کلاس بود، هم کیفیت غذاش خیلی خوب بود و هم قیمت غذاش مناسب بود.»
پیرمرد دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شد ما هم یه شب بریم اونجا... اسم رستوران چی بود؟»
پیرمرد اول کلی فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چیزی یادش نیومد. بعد پرسید: «ببین، یه حشره ای هست، پرهای بزرگ و خوشگلی داره، خشکش می کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه می دارن، اسمش چیه؟»
پیرمرد دوم: «پروانه؟»
پیرمرد اول: «آره!» بعد با فریاد رو به پیرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستورانی که دیروز رفتیم اسمش چی بود؟!!!»



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/10/1 توسط بهروزجلفایی

پدر نمونه که میگن .. اینه

 


 



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/10/1 توسط بهروزجلفایی

این چه وضعیه؟

 


روز دوشنبه، مورخه‌ی 10 مرداد 1390، این‌طرف ، عراق رمضان بود، اون‌طرف ، افغانستان رمضان، این‌وسط ایران شعبان !!!!!

تو تلویزیون 2 ساعت در مورد سرویس جاسوسی گوگل صحبت می‌کنند! آخر برنامه که میخواد پست الکترونیک بده آدرس جیمیل میده !!!!!

مجری 20:30 راس هشت و نیم اومده میگه: با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد بقیه اخبار رو بعد از اذان مغرب به سمع و نظر شما میرسونیم !!!!!!

تو مملکتی که کنجد روی نون بربری یه نوع آپشن حساب می‌شه دیگه ...!؟!؟!؟!؟!؟

مجری از طرف می‌پرسه نظرتون راجع کتاب تو اتوبوس چیه؟ میگه خوبه، هوا گرمه تو اتوبوس باهاش خودمو باد میزنم  !!!!!

طرف عروسیشو مختلط می‌گیره و توش مشروب سرو می‌کنه ولی تاکید عجیبی داره که حتما عروسیش باید شب تولد یکی از ائمه باشه !!!!

توی تهران، کل جدول مندلیف رو با یه نفس میکشی تو بدن !!!!!

رفتم داروخونه میگم پماد ضد خارش میخوام, یارو زیر لب میگه نیگا جوونای این مملکت حال ندارن خودشونو بخارونن !!!!!

امشب به خانمم میگم از پای سیستم پاشو میخام ایمیلامو چک کنم . میگه صداتو بیار پایین دیگه از روح الله داداشی که گنده تر نیستی !!!!

خواستگار اومده بابام میگه نمیدونم هر چی خودت میگی؟منم گفتم نه! میگه تو غلط کردی مگه بحرف توئه !!!!!

یه عمر رفتیم سینما آخر نفهمیدیم دسته های صندلیش ماله خودمونه یا بغل دستیمون !!!!
دختر عمه ام رو تو خیابون با یه پسره دیدم هول شده میگه داداشمه !!!!

قبلا برق میرفت بابامون سر فحش رو میکشید به اداره برق، الان برق میره خوشحال هم میشه!!

قیمت نون سنگک با ویندوز 7 ، یکیه،  !!!!

رفتم نمایندگی سایپا به مسئولش میگم فرمون ماشین زیاد صدا میده، چه کار کنم؟ میگه صدای ضبط رو زیاد کن !!!!! 



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/10/1 توسط بهروزجلفایی

روزی ملانصرالدین خطایی مرتکب میشود و او را نزد پادشاه می برند تا مجازاتش را تعیین کند . پادشاه برایش حکم مرگ صادر می کند اما مقداری رافت به خرج می دهد و به وی می گوید اگر بتوانی ظرف سه سال به خرت سواد خواندن و نوشتن بیاموزانی از مجازاتت درمی گذرم . ملانصرالدین هم قبول می کند و ماموران حاکم رهایش می کنند . عده ای به ملا می گویند مرد حسابی آخر تو چگونه می توانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهی ؟ ملانصرالدین می فرماید : انشاءالله در این سه سال یا شاه می میرد یا خرم



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/10/1 توسط بهروزجلفایی
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک
  • خرید اینترنتی | ماه موزیک