سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایده های نوین
 

بازدید امروز: 32
بازدید دیروز: 87
کل بازدیدها: 742572

 


 

یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نامه‌ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود

" نامه ای به خدا "

با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند ، در نامه این طورنوشته شده بود :

خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی‌ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که 100 دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر ازدوستانم را برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم
هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن


کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد.  نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند
در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند



عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت. تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود : نامه ای به خدا!

همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند.
مضمون نامه چنین بود

خدای عزیزم: چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم.  با لطفتو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم.  من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی

البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان بی شرف اداره پست آن را برداشته اند !!!!



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/11/26 توسط بهروزجلفایی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک
  • خرید اینترنتی | ماه موزیک